زيباي من سلام
من از ديار عشق به تو نامه مي نويسم! اينجا همه پروانه ها در شعله شمع عاشقانه سوخته اند .
بلبلان در كنار گل پژمرده شان آرام خوابيده اند .
ماه تمام شب را به دنبال خورشيد مي گردد....
عمري مي خواستم كه عشق را با مداد رنگي هايم نقاشي كنم غافل از اينكه عشق يعني يكرنگي!
اين حرف را روزي كه مرا با كلام خويش مسحور كرده بودي از نگاهت خواندم. چه روز با شكوهي بود! آن روز آسمان را بين خودمان تقسيم كرديم : باران براي من خورشيد براي تو برف براي من ستاره ها براي تو....
ولي از آن روز مدتها گذشته است . باراني كه سهم من بود از چشمان من باريد . به موهاي سپيدم نگاه كن!همه مي گويند خيلي زود پير شده ام ولي تو كه مي داني همان برف هايي كه مال من بود بر سرم نشسته است . ناراحت نباش! به لبخند خورشيد و چشمك ستاره مي ارزيد....
من بازي عشق را به تو باختم. از باختن پشيمان نيستم ولي اي كاش مي توانستم يك بار ديگر دلم را به تو ببازم . حيف كه ديگر نمي توانم كمي شكسته شده ام . براي اين همه زيبايي نفس كم مي آورم...
اين نامه را با قاصدك برايت مي فرستم. تا يكي دو روز ديگر به دستت مي رسد . تا آن موقع من به اميد وصالت براي هميشه خوابيده ام . شك ندارم كه در زير خاك هم خواب تو را مي بينم. از اين كه بيش ازاين طاقت نياوردم و اين قدر زود رفتني شده ام متاسفم!
مرا ببخش مجنون خوبي برايت نبودم...
به اميد ديدار ليلاي من
نظرات شما عزیزان:
|